کد مطلب:327999 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:278

راه های توازن اقتصادی در اسلام
چنان كه در بحث های پیشین اشاره نمودیم، از نظر اسلام، مالكیت افراد بر پایه كار و تلاش استوار گردیده است، تا هر كس به اندازه عملی كه انجام داده، پاداش بگیرد و مالك دسترنج خویش شود. فقط فعّالیت و كوشش است كه موجب امتیاز و فضیلت و سبب تملك وبرخورداری از مواهب و نعمت های این عالم است. امّا در عین حال در مقررات اسلامی نكات بسیار دقیق و ظریفی در نحوه مالكیت منظور شده كه در هیچ مرام و آیینی این نكات ملحوظ نشده است.



اسلام برای این كه مادیّات و ثروت و مالكیت را ناچیز و بی اهمّیت معرّفی كند، از یك طرف مردم را به تحصیل مال و ثروت ترغیب و تشویق نموده، از طرف دیگر آنان را از حبّ دنیای فانی و زودگذر بر حذر داشته(1) و به ایشان فهمانده است كه شما همیشه در این دنیا نیستید و باید از اموالی كه به دست آورده اید، در راه خدا انفاق كنید و زاد و توشه ای برای پس از مرگ خود بردارید و به دیگران كمك نمایید(2).



شما در واقع مالك مال نیستید; شما نایبی هستید كه پس از اندك مدّتی از دنیا رخت بر می بندید و مال به دیگران انتقال می یابد.



خداوند فرموده است: «... وَ أَنفِقُوا ممّا جَعَلَكُم مُسْتخَلفینَ فیهِ ...;(3) و انفاق كنید از آنچه خداوند شما را در آن جانشین گذشتگان قرار داده است».



و نیز می فرماید: «و آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللّهِ الذی آتاكُمْ;(4) بندگانی را كه در صراط آزاد شدن هستند، از مالی كه خداوند به شما اعطا نموده، بدهید».



اسلام این عالم را جای امتحان می داند و به بشر می گوید: تو برای آزمایش پا به این جهان گذاشته ای، تا معلوم شود چه كسی به وظیفه خود عمل می كند و معلوم گردد چه كسی فریب دنیا را نمی خورد و در راه خدا از مال و ثروت می گذرد. خداوند می فرماید: «ثم جَعَلناكُم خَلائفَ فی الأَرض مِنْ بَعْدِهِمْ لِننظُرَ كیف تَعمَلُون; سپس شما را جانشین گذشتگان قرار دادیم، تا بنگریم چگونه رفتار می كنید».



واضح است اسلام برای افراد مالكیت عَرَضی قائل است و به آنان دستور می دهد پول ها را انباشته نكنند، بلكه آنها را در راه خدا انفاق نمایند(5). در روایت است كه خداوند اموالی را كه افزون از هزینه شما است، به شما داده كه انفاق كنید و برای این نیست كه آنها را انباشته نمایید...(1).



بنابراین بر همگان لازم است از اموالی كه در اختیار دارند، به نفع خود و جامعه به مصرف برسانند.



در قرآن مجید آمده است: «خَلَقَ لَكُم ما فی الارضِ جَمیعاً»(2). ضمیر «كُم» عمومیت دارد و تمام مسلمانان را شامل می شود. پس مواهب و ثروت های این عالم برای همه آفریده شده; لذا نباید افرادی پیدا شوند كه آنها را به خود اختصاص دهند و دیگران را محروم سازند.



علاوه بر اینها از تعبیراتی كه در منابع اسلامی در مورد مالكیت و حقوق خصوصی به كار رفته، چنین بر می آید كه منظور از مالكیت این است كه به دیگران استفاده برسد و صاحبان مال و منال نباید به افراد جامعه بی توجّه باشند. این مضمون از آیات بسیاری بر می آید كه از جمله آنها این چند آیه است:



«و ما تُنفقُوا من خیر فلأَِنفُسِكُم;(3) هر مالی را كه انفاق كنید، نتیجه اش برای شما است». «و ما یَفعَلُوا مِن خیر فَلَن یكفُروهُ و اللّهُ عَلیمٌ بالمتقین;(4) هر (بخشش و) كار نیكی را كه انجام دهند و كفران نورزند، خداوند به آن آگاه است (و پاداش می دهد)».



«الّذینَ یُنفِقونَ أموالَهُم باللَیلِ و النَّهارِ سِرّاً و عَلانیةً فَلَهُمْ أَجرُهُم عِندَ رَبّهِم;(5) كسانی كه مال های خودشان را در شب و روز، پنهان و آشكار (برای خدا) انفاق می كنند، (ثواب و) مزد ایشان نزد پروردگارشان (محفوظ) است».



چنان كه اشاره نمودیم از جهت این كه اسلام در مالكیت افراد جنبه های اجتماعی و همگانی را لحاظ نموده، در برخی از موارد نظارت جامعه را بر اموال خصوصی لازم شمرده شده است. بدین معنی كه اگر مال كسی مورد تعرض و اتلاف قرار گیرد، بر دیگران است كه اقدام نمایند، تا آن مال از تضییع و تلف محفوظ بماند; مثلا اگر سفیه مالی داشته باشد، چون ممكن است بعضی از افراد او را گول بزنند، جامعه مكلف است بر مال او نظارت كند و نگذارد مالش حیف و میل و تلف شود.



این به آن جهت است كه مالكیت مردم در طول مالكیت خداوند است. همه در مورد اموالی كه در اجتماع وجود دارد، مسؤولیت دارند.لذا، از جهت این كه سفیه قادر نیست نقش شایسته ای در انجام مسؤولیت خود داشته باشد، بر عهده دیگران است كه به وظیفه خود قیام كنند و اموال او را محافظت نمایند، تا ثروت هایی را كه خداوند در اختیار ایشان قرار داده، به هدر ندهند.



خداوند فرموده است: «و لا تُؤتُوا السُّفَهاءَ أَموالكُم الّتی جَعَلَ الله لَكُم قیَاماً ... (1); اموالتان را كه خداوند مایه قوام (زندگی) شما قرار داده، به سفیهان ندهید». روزی و لباس ایشان را از آن اموال بدهید و به طور شایسته با آنان گفتگو نمایید.



این آیه افراد جامعه را از دادن اموال به سفیهان منع كرده و نیز دستور داده است: از اموال مزبور كه به سفیهان تعلق دارد، محافظت كنند.



با آن كه آیه در مقام بیان اموال سفها است، امّا «اموال» را به ضمیر جمع «كُم» اضافه نموده و به افراد اجتماع خطاب می كند كه اموالتان را در اختیار سفیهان قرار ندهید. این نشانگر آن است كه حفظ ثروت های اجتماع به افراد جامعه تعلق دارد. آن ثروت ها هر چند مالك خصوصی داشته باشد، سبب نمی شود كه ارتباط اجتماع با اموالی كه در اصل از آنِ خدا است و در جای خود همه باید از آن بهره مند گردند، قطع شود.



عیّاشی از ابان بن تغلب نقل نموده كه امام صادق(علیه السلام) فرمود: «آیا گمان می كنید كسی كه مال به او داده شده، كرامتی است از جانب خدا نسبت به او، و آن كه ازمال محروم است، بدین جهت است كه به این وسیله مورد اهانت قرار گرفته، نه، هرگز این چنین نیست; بلكه مال، مال خدا است و آن را نزد انسان به ودیعه گذاشته و به او اجازه داده شده كه بخورد و بیاشامد و بپوشد و وسیله سواری داشته باشد و ازدواج كند; امّا با میانه روی و اقتصاد و اعتدال، و مازاد آن را به فقرای مؤمنان برگرداند و وضع پریشان مؤمنان را با این مال بهبود بخشد. كسی كه بدین گونه عمل كند، آنچه را بخورد و بیاشامد و ازدواج نماید و وسیله سواری اتخاذ كند، حلال است و جز آن حرام».



سپس فرمود: «آیا چنین می پنداری كه خدا كسی را امین مال قرار داده و به او بگوید: اسبی به ده هزار درهم بگیرد، در صورتی كه برای او اسب بیست درهمی كافی است; كنیزی را به هزار درهم، و حال آن كه كنیز بیست درهمی او را كفایت می كند». سپس فرمود: «و لا تُسْرفوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفینَ»(1).



از شرح فوق واضح می گردد داشتن مال و منال موجب امتیاز و برتری نمی شود; زیرا مالك اصلی خدا است و كسی كه مال و مكنتی به دست می آورد، باید خدا را سپاس گوید كه به او توان و استعدادی بخشیده كه بتواند مواهب و نعمت های خدادادی را تحت تصرّف خویش قرار دهد و از آنها بهره مند شود. اینها مدّت اندكی در اختیار او است و سپس به دیگران منتقل(2) می شود; پس چه خوب است كه آن را چنان كه خداوند خواسته است، هزینه كند و در راه رضای مالك حقیقی به مصرف برساند.



در روایات بسیاری آمده است كه ثروتمندان نباید خود را برتر از بینوایان بدانند و به آنان فخر بفروشند و نسبت به ایشان بی اعتنا باشند.



از امام رضا(علیه السلام) نقل شده است: «كسی كه فقیر مسلمانی را ملاقات كند و به گونه ای به او سلام كند كه مانند سلام كردن به ثروتمندان نباشد، در روز قیامت خداوند را ملاقات می كند در حالی كه بر او غضبناك باشد»(3). شاید بارزترین تصویر در این باره، داستان آن دو مردی باشد كه خداوند یكی از آن دو را ثروتمند كرده، او را بر دو باغ از باغ هاجایگزین گذشتگان قرار داده بود. او به همدم (و همراه) خود ستیزه كنان گفت: من از تو ثروتمندتر و نفراتم با عزّت ترند. و به باغ خود ستم كنان در آمد و گفت: گمان نمی كنم این بوستان هرگز نابود شود و (نیز) گمان نمی كنم قیامت سر و پا شود و اگر (احتمالا) به نزد پروردگارم برگردم، بازگشتنگاهی بهتر از این بوستان (برای خود) می یابم.



همدم (و همراه)اش در حالی كه با وی به بحث پرداخته بود، گفت: آیا به كسی كه تو را از خاك، سپس از نطفه آفرید، سپس تو را به صورت مردی هماهنگ (و معتدل) قرار داد، كفر ورزیدی، امّا من می گویم آن خدا است كه پروردگار من است.



چرا هنگامی كه به بوستانت درآمدی، نگفتی آنچه خدا خواهد، همان می شود و هیچ نیرویی نیست مگر (این كه) به خدا (وابسته است). شاید خداوند بهتر از بوستان تو به من بدهد و بر بوستان تو صاعقه ای از آسمان بفرستد كه دشت (بی گیاه) لغزنده ای گردد ...»(4).از مقرراتی كه اسلام در مورد مالكیت فردی و خصوصی در نظر گرفته و به مردم مكرراً سفارش نموده كه: شما جانشین گذشتگانید; یعنی بزودی از این عالم كوچ می كنید و این ثروت ها را به دیگران واگذار می كنید، همچنان كه دیگران آنها را به شما واگذار كردند، و شما موقّتاً متصدی آن اموال هستید، بخوبی فهمیده می شود مالكیت در اسلام هدف نیست و اصالت ندارد، بلكه وسیله ای است برای برطرف نمودن نیازهای فردی و اجتماعی; بدین معنی كه اسلام به مالكیت و ثروت از آن جهت اهمیّت می دهد كه نیازهای زندگی را برطرف می سازد و مشكلات اجتماعی را رفع می كند. حرص و ولع و انباشته نمودن ثروت مقصود نیست. لذا از رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) نقل شده است: «لَیسَ لَكَ مِن مالِك الاّ ما اكَلتَ فأفنیتَ و لبِست فأبلَیتَ و تصدّقت فأبقیتَ;(1) از مالت برای تو چیزی نیست مگر به اندازه ای كه می خوری كه در نتیجه آن را نابود می نمایی و به قدر آنچه می پوشی، پس از آن فرسوده می كنی و صدقه می دهی و آن را جاودانه می سازی».



در روایت دیگری است كه آن حضرت فرمود: «یَقُولُ العَبدُ: مالی، مالی! و إِنّما لَهُ مِن مالِهِ ما أَكَلَ فأَفنی أو لَبِس فأبلی، أَو أعطَی فاقتنَی و ما سوی ذلك فهو ذاهب و تاركه للنّاس(2); بنده (خدا) می گوید: دارایی ام، دارایی ام! جز این نیست كه بهره او از دارایی اش همان است كه خورده و پس از آن، از بین رفته، یا پوشیده كه فرسوده شده، یا بخشیده كه آن را (برای آخرت خود) ذخیره كرده است. در غیر این موارد، مال از بین می رود و آن را برای دیگران وا می گذارد».

1 . حبّ الدنيا رأسُ كلّ خطيئة ... . اصول كافي، ج3، ص197.



2 . عن الرسول الأكرم(صلي الله عليه وآله) أيّها الناس إنّكم في دارِ هُدنة و أنتم علي ظَهْر سفَر و السيرُبكُم سرَيعٌ و قد رأَيتُمُ الليلَ و النّهارَ و الشمسَ و القمرَ يُبليان كلَّ جديد ... . الصافي، مقدّمه اوّل; المحجة البيضاء، ج6، ص3 باب المواعظ في ذمّ الدنيا.



3 . حديد(57) آيه 7.



4 . نور(24) آيه 33.



5 . يونس (10) آيه 14.

1 . «والّذينَ يَكْنزُون الذَّهَبَ و الفضّةَ و لايُنْفقُونَها في سبيلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بعَذاب أليم». توبه (9) آيه 34.



2 . بقره (2) آيه 29.



3 . بقره (2) آيه 272.



4 . آل عمران (3) آيه 114.



5 . بقره (2) آيه 274.

1 . نساء (4) آيه 5.

1 . البرهان، ذيل آيه 31، سوره «اعراف».



2 . ما أصَنعَ بَفدَك و غيرِ فدك و النفسُ مَظانَّها في غَد جَدَث ... نهج البلاغه، فيض الاسلام، نامه 45; فدك و غير فدك به چه كارم آيد در صورتي كه جايگاه شخص، فردا (وقت مردن) گور است.



3 . اقتصادنا، ص 567.



4 . كهف (18) آيه 34.

1و2 . اقتصادنا، ص 569.